loading...
تمدن ايران زمين

هنوز به یقین خواستگاه‌ایرانیان مشخص نیست، تنها می‌دانیم‌ایرانیان کوچ نشینان سوارکار هند و اروپایی بودند که در آغاز هزاره قبل از میلاد، از جنوب روسیه، در راستای دریای خزر، به سوی جلگه‌های آسیای مرکزی روانه شدند. آنان قفقاز و ماوراالنهر را طی کردند و پس از نفوذ تدریجی که چندین قرن طول کشید، با تاسیس شاهنشاهی شکوهمندی برای فتح دنیا حرکت کردند. شاخه شرقی‌ایرانیان که از راه ماوراالنهر آمده بودند به سمت غرب‌ایران حرکت کردند و در آنجا با تمدنهایی چون‌ایلام، بین النهرین، آشورا و اورارتو(Urarto) که دارای تمدنهای چند صد ساله بودند، روبرو شدند. در نجد‌ایران که از پامیر تا زاگرس گسترده شده‌است، اقوام گوناگونی می‌زیستند که تحت سلطه سیاسی- فرهنگی اقوام‌ایرانی قرار گرفتند و با حفظ عناصری از فرهنگ بومی‌خود با فرهنگ قوم تازه وارد درآمیختند.

نخستین اشاره‌ای که در تاریخ به‌ایرانیان شده‌است در سال 843 پ.م در سالنامه‌های شلمانسر سوم، پادشاه آشوری است. او از اقوام ‌یاد می‌کند که خود را پارسه می‌نامد و در کرانه باختری دریاچه ارومیه زندگی می‌کند. پارساها در کنار دریاچه ارومیه از هر سو زیر فشار بوده‌اند، در شمال‌غرب از سوی اورارتوها و در شرق و جنوب از سوی مادها که خویشاوندانی بودند که پیش از آنها از شمال کوچیده بودند. به روایت سالنامه‌های آشوری، آنان در 836 پ.م مادها را می‌شناخته‌اند، پایتخت مادها، اکباتان، همدان امروزی بود. آنها نخستین قوم آریایی بودند که بیش از یک قرن و نیم (715 تا 550 پ.م) بر غرب، جنوب، شمال‌غربی و مرکز‌ایران کنونی فرمان راندند و با وجود رابطه خویشاوندی که با خاندان سلطنتی پارس، یعنی هخامنشیان داشتند در برابر‌این قوم از پای در آمدند و همه تجارب سیاسی و حکومتی خویش را به‌ایشان واگذاشتند. به نظر می‌رسد اقامت پارسیان در شمال‌غربی، به علت فشارهای آشور و اورارتو چندان طولانی نبوده است، آنان به تدریج به سمت جنوب شرقی در طول چینهای زاگرس سرازیر شدند.

پارسیان حدود 700 پ.م در کوههای فرعی سلسله جبال بختیاری، در شرق شوشتر در ناحیه‌ای، در دو سوی کارون مستقر شدند. بنابر لوحه‌های دیوانی به دست آمده از شوش، پارسها حدود 685 پ.م در سراسر‌ایلام حکومت داشتند. در واقع پارس خود جزئی از قلمرو پادشاهی‌ایلام به شمار می‌رفت. پارسها به رهبری هخامنش، حکومت محلی خود را تشکیل دادند. چیش پیش(Teispes) فرزند و جانشین هخامنش، پادشاه انشان(Anshan)، منطقه‌ای تا شمال شرقی سلسله جبال بختیاری یعنی پارسوماش(Parsumash) را اشغال کرد و تابعیت‌ایلام را ترک گفت. وی به ناچار، سلطنت مادها را به رهبری فرورتیش(Phraorte)- خشثریته(Khashathrita) به رسمیت شناخت. اما با شکست مادها از آشور و مرگ خشثریته، از تابعیت مادها نیز آزاد شد و‌ایالت پارس، فارس کنونی را به حکومت خود منضم ساخت. چیش پیش قلمرو خود را بین دو فرزندش اریارمنه (Ariaramne) و کوروش اول تقسیم کرد. کمبوجیه اول (Kabujya)، پادشاه پارسوماش، انشان و پارسه، فرزند کوروش اول با دختر استیاگس (Astyages)، پادشاه مادی، ازدواج کرد. و حاصل‌این ازدواج کوروش بزرگ است که پس از برکنار کردن پادشاه ماد، استیاگس، با تصرف پاسارگاد در 555 پ.م، نخستین سنگ بنای شاهنشاهی بزرگ پارس را بنا نهاد.

هخامنشان نام خویش را از اولین رهبر قوم پارس، هخامنش، به میراث برده‌اند. هخا(Hakha) به معنی "دوست" و منیش(Manish) از ریشه man(من) به معنی "اندیشیدن" است.

توج ههخامنشیان به مفاهیم اخلاقی، ویژگی آنان است.‌این ویژگی در نامی ‌که برای خود برگزیده‌اند، متبلور است. حکومتی که توسط چیش پیش به فرزندانش آریامنه و کوروش اول رسیده بود، به دست کوروش و فرزندانش به مرکز تبدیل شد. کوروش طی سی سال، پادشاهی محلی پارسها را به پادشاهی عظیمی‌تبدیل کرد. او ابتدا پاسارگاد را به عنوان پایتخت برگزید و آنجا مجموعه‌ای از کاخ‌ها و معابد ساخت. کتیبه‌هایی که به دستور او در آنجا حک شد او را "شاه بزرگ هخامنشی" معرفی می‌کند.

کوروش قبایل‌ایرانی نژاد و آسیائی را که در شرق، جنوب شرقی و شمال شرقی‌ایجاد آشوب می‌کردند، مطیع ساخت و پس از غلبه بر استیاگس، پادشاه ماد، همدان را بعنوان پایتخت‌ایران متحد انتخاب کرد و چنان رفتار کرد که حکومت پارسی، همان حکومت مادی، جلوه کرد. در عهد او، مرزهای‌ایران از یونان تا سیحون و جیحون گسترده شد. کوروش طی جنگی که در سرحدهای شرقی درگرفت کشته شد و جسدش به پاسارگاد، آرامگاهی که به دستور خودش بنا شده بود انتقال یافت.

کمبوجیه فرزند ارشد کوروش که در حیات وی پادشاه بابل بود، پیش از لشکر کشی به مصر، برادرش بردیا (Bardiya) را از بیم تصرف سلطنت در طول غیبت طولانی اش به قتل رسانید. در‌این میان یکی از مغان مادی به نام گئومات (Gaumata) از موقعیت بهره برده، ادعا کرد که بردیا است و در پارس خود را شاه خواند.

کمبوجیه سعی کرد که به سرعت به سوی ‌ایران بشتابد، اما در میانه راه درگذشت. داریوش شاهزاده هخامنشی، فرزند ویشتاسب و نواده اریارمنه، که به عنوان نیزه دار در لشکرکشی مصر حضور داشت، بردیای دروغین را به هلاکت رساند، و طی 19 نبرد که یکسال اندی(تابستان 522 پ.م، اواسط پائیز 521 پ.م) به طول انجامید، شورشها را سرکوب کرده و خود "شاه بزرگ‌ایران" شد و بدین ترتیب سلطنت از شاخه کوروش اول به شاخه اریامنه انتقال یافت. ايران، سرزمين هميشگی آرياییان

بیشتر منابع تاریخی، مردمان امروزه ایران را بازماندگان آریاییانی می‌دانند كه از سرزمین‌های دوردستِ شمالی به سوی جنوب و سرزمین فعلی ایران كوچ كرده‌اند و مردمان بومی و تمدن‌های این سرزمین را از بین برده و خود جایگزین آنان شده‌اند!

تاریخ این مهاجرت‌ها با اختلاف‌های زیاد در دامنه وسیعی از حدود 3000 سال تا 5000 سال پیش؛ و خاستگاه اولیه این مهاجرت‌ها نیز با اختلاف‌هایی زیادتر، در گستره وسیعی از غرب و شمال و مركز اروپا تا شرق آسیا، حوزه دریای بالتیك، شبه‌جزیره اسكاندیناوی، دشت‌های شمال آسیای میانه و قفقاز، سیبری و حتی قطب شمال ذكر شده است. دامنه وسیع این اختلاف‌ها، خود نشان‌دهنده سستی نظریه‌ها و كمبود دلایل و برهان‌های اقامه شده برای آن است.

اغلب متون تاریخی معاصر، این خاستگاه‌ها و این مهاجرت بزرگ را تنها با چند جمله و عبارت كوتاه و مبهم و غیر دقیق به پایان رسانده‌ و این مبادی مهاجرت را دقیقاً معرفی نكرده و آنرا بطور كامل و كافی مورد بحث و تحلیل قرار نداده‌اند. در این متون اغلب به رسم نقشه‌ای با چند فلش بـزرگ اكتفا شده است كه از اقصی نقاط سیبـری و از چپ و راست دریای مازندران به میانه ایران زمین كشیده شده است.

از آنجا كه می‌دانیم مهاجرت‌های انسانی و جابجایی تمدن‌ها در طول تاریخ همواره به دلیل دستیابی به «شرایط بهتر برای زندگی» بوده است، در دوران باستان این «شرایط بهتر» بویژه عبارت از آب فراوان‌تر و خاك حاصلخیزتر بوده است. اگر چنانچه بتوانیم دلایلی برای این گمان فراهم سازیم كه در روزگار باستان ویژگی‌های آب‌وهوایی و چشم‌انداز طبیعی در فلات ایران مناسب‌تر از روزگار فعلی بوده است؛ و از سوی دیگر مشخص شود كه خصوصیات آب‌وهوایی در سرزمین‌های شمالی ایران نامناسبتر از امروز و حتی روزگار باستان بوده است؛ می‌توانیم مهاجـرت بـزرگ آریـاییـان به ایـران امروزی را با تردید مواجه كنیم و حتی احتمال مهاجرت‌هایی از ایران به نقاط دیگر جهان را مطرح سازیم.

از آنجا كه رشد و ازدیاد جمعیت همواره در زیست‌بوم‌های مناسب و سازگار با انسان رخ داده است، بعید به نظر می‌رسد كه جوامع كهن، سرزمینِ با اقلیم مناسب و معتدل ایران را نادیده گرفته و در سرزمین‌های همیشه سرد و یخبندان سیبری، روزگار بسر برده و پس از آن متوجه ایران شده باشند. و همچنین می‌دانیم كه در تحقیقات میدانی‌ نیز سكونتگاه‌هایی نیز در آن مناطق پیدا نشده است.

ما در این گفتار به این فرضیه خواهیم پرداخت كه ایرانیان یا آریاییان «به ایـران» كوچ نكردند، بلكه این آریاییان از جمله همان مردمان بومی ساكن در ایران هستند كه «در ایـران» و «از ایـران» كوچ كردند و پراكنش یافتند.

شواهد باستان‌زمین‌شناسی      می‌دانیم كه آخرین دوره یخبندان در كره زمین،  در حدود 14000 سال پیش آغاز شده و در حدود 10000 سال پیش پایان یافته است. دوره‌های یخبندان موجب ایجاد یخچال‌های بزرگ و وسیع در قطب‌ها و كوهستان‌های مرتفع ‌شده و در سرزمین‌های عرض‌های میانی و از جمله ایران به شكل دوره‌های بارانی و بین‌بارانی نمودار می‌شود. دوره‌های بارانی همزمان با دوره‌های بین‌یخچـالی و دوره‌های بین‌بـارانی همزمان با دوره‌های یخچالی دیده شده‌اند.

رسوب‌های چاله‌های داخلی نشان می‌دهد كه ایران در دوره‌های گرم بین‌یخچالی شاهد بارندگی‌های شدیدی بوده كه موجب برقراری شرایط آب‌وهوایی مرطوب و گسترش جنگل‌ها در نجد ایران شده و در دوره‌های سرد یخچالی به استقبال شرایط آب‌وهوایی سرد و خشك می‌رفته است.

بدین ترتیب در حدود 10000 سال پیش، با پایان یافتن آخرین دوره یخبندان، شرایط آب‌وهوایی گرم و مرطوب در ایران آغاز می‌شود. شواهد باستان‌زمین‌شناسی نشان می‌دهد كه با آغاز دوره گرم و مرطوب و عقب‌نشینی یخچال‌ها به سوی شمال، به مرور بر میزان بارندگی‌ها افزوده می‌شود. بطوریكه در حدود 6000 سال تا 5500 سال پیش به حداكثر خود كه 4 تا 5 برابر میزان متوسط امروزی بوده است، می‌رسد. متعاقب آن آب دریاچه‌های داخلی بالا می‌آید و به بالاترین سطح خود می‌رسد و تمامی چاله‌ها، كویرها، دره‌ها و آبراهه‌ها پر از آب می‌شوند. این دوره‌ای است كه در اساطیر ملل مختلف با نام‌های گوناگون و از جمله توفان عصر جمشید و توفان نوح یاد شده است.

افزایش بارندگی و طغیان رودخانه‌ها یكبار دیگر در حدود 4500 سال پیش شدت می‌گیرد، اما بزودی بارندگی‌ها پایان یافته و در حدود 4000 سال پیش خشكسالی و دوره گرم و خشكی آغاز می‌شود كه در 3800 سال پیش به اوج خود می‌رسد و همانطور كه پس از این خواهیم دید، این زمان مصادف با جابجایی بزرگ تمدن‌ها در فلات ایران و افول و خاموشی بسیاری از سكونتگاه‌ها و شهرها و روستاهای باستانی ایران است.

آب‌وهوای گرم و مرطوب دوران میان 10000 تا 4000 سال پیش، پوشش گیاهی غنی و جنگل‌های متراكم و انبوهی را در سرزمین ایران و حتی در صحاری امروزی خشك و بی‌آب و علف ترتیب داده بوده است. در آن دوران گسترش جنگل‌ها و عقب‌نشینی صحراهای گرم، سرزمین سبز و خرمی را در ایران بزرگ شكل داده بود و دشت‌های شمال افـغانستان امروزی از سـاوانـاهای وسیع (جنگل‌های تُـنك) و علفزارهای مرطوب پوشیده بوده است.

فراوانی دار و درخت در شمال افغانستان و بخصوص بخش غربی آن كه بادغیس (در اوستا «وَئیتی‌گَئِس») خوانده می‌شود, در متن پهلوی بندهش گزارش شده است: ‘‘واتگیسان جایی است پر از دار و پر از درخت’’. این وضعیت اقلیمی شمال افغانستان در متون تاریخی عصرهای میانه نیز آمده است؛ مسعودی در مروج‌الذهب از بلخ زیبا با آب و درخت و چمنزارهای فراوان، یاد می‌كند؛ واعظ بلخی در فضائل بلخ از صد هزار درخت بلخ نام می‌برد؛ نظامی عروضی از قول شهریار سامانی آنجا را به جهت خرمی و سرسبزی از بهشت برتر می‌داند؛ و فریه سیاح، مراتع بادغیس را بهترین مراتع تمام آسیا می‌داند. امروزه بخش‌های وسیعی از بادغیس و بلـخ از صحاری خشك و شن‌های روان تشكیل شده است. این شن‌های روان و بیابان‌های سوزان بویژه در پیرامون كرمان و سیستان با گستردگی هر چه بیشتر دیده می‌شوند؛ در حالیكه در متون تاریخی دو هزار سال پیش به جنگل‌ها و چمنزارهایی در این نواحی اشاره شده است.

در این زمان سرزمین ایران دارای مراتع بسیار غنی و زیستگاه‌های انبوه حیات وحش بوده است. در این منطقه بركه‌ها، آبگیرها و تالاب‌های طبیعی با آب شیرین كه محل زیست انواع آبزیان و پرندگان بوده و همچنین جنگل‌های وسیع و نیزارهای متراكم وجود داشته است.

بنابر داده‌های بخش‌های بالا در فاصله 10000 تا 4000 سال پیش، آب‌وهوای گرم و بارانی در سراسر فلات ایران حكمفرما بوده است كه علاوه بر آن سطح زمین و رودها و همچنین مصب رودها پایین‌تر از امروز و سطح دریاچه‌ها و آبگیرها بالاتر از سطح امروزی آنها بوده و در نتیجه همه چاله‌های داخلی، سرزمین‌های پست كنار دریاچه‌ها، دره‌ها، كویرها و رودهای خشك امروزی از آب فراوان و شیرین برخوردار بوده‌اند و در سراسر ایران اقلیمی سرسبز با مراتع پهناور و فرآورده‌های گیاهی و جانوری غنی وجود داشته و شرایط مناسبی برای زندگانی انسانی مهیا بوده است.

شواهد باستان‌شناسی     شرایط آب‌وهوایی گرم و مرطوب در مابین 10000 تا 4000 سال پیش را یافته‌ها و نشانه‌های باستان‌شناختی نیز تأیید می‌كند. از سویی بخش بزرگی از تپه‌های باستانی و سكونتگاه‌های كهن ایران از نظر زمانی به همین دوره 6000 ساله گرم و پر باران تعلق دارند و همه آن‌ها در كنار كویرهای شوره‌زار، رودهای خشك و مناطق بی‌آب و علف پراكنده‌اند كه این نشان از شرایط بهتر آب‌وهوایی در زمان شكل‌گیری و دوام آن تمدن‌ها دارد.

استقرار این تمدن‌ها در كنار چاله‌ها و كویرهای خشك و نمكزار، نشانه وجود آب فراوان و شیرین در آنها بوده است و خشك‌رودهای امروزی مجاور تپه‌ها، آب كافی و زلال اهالی شهر یا روستا را تأمین می‌كرده است.

از سویی دیگر دركنار دریاهای امروزی نشانه‌ای از تپه‌های باستانی به چشم نمی‌خورد. تپه‌های باستانی در جنوب با ساحل خلیج‌فارس فاصله‌ای چند صد كیلومتری دارند كه نشان می‌دهد در دوران یخبندان كه سطح دریاهای جنوب پایین‌تر از سطح فعلی بوده، پس از بالا آمدن آب دریا، سكونتگاه‌های انسانی به زیر آب رفته است و در دوران بین‌یخبندان كه سطح دریاهای جنوب بالاتر و همچنین سطح زمین پایین‌تر بوده و رسوب‌های ناشی از سه رود بزرگِ كارون، دجله و فرات كمتر جایگیر شده بودند، آب خلیج‌فارس تا نزدیكی‌های تمدن‌های آنروز در شوش و سومر می‌رسیده است. كتیبه‌های سومری به روایت این نفوذ آب‌ها به درون میاندورود پرداخته و از شهر باستانی «اریدو» به عنوان “شهری در كنار دریا” نام برده‌اند.

سكونتگاه‌های باستانی در شمال و در كرانه دریای مازندران نیز با ساحل فاصله‌ای ده‌ها كیلومتری دارند، كه نشان می‌دهد در زمان رونق آن‌ باششگاه‌ها، سطح دریای مازندران بالاتر از امروز بوده است. همچنین باقیمانده سدهای باستانی و از جمله سد و بندهای ساخته شده بر روی دره‌ها و آبراهه‌های كوه خواجه در سیستان نیز نشانه بارندگی‌های بیشتر در زمان خود است. این بندها آب مصرفی لازم برای نیایشگاه‌ها و دیگر ساختمان‌های بالای كوه خواجه را تأمین می‌كرده‌اند. امروزه نه تنها آن آبراهه‌ها، بلكه حتی دریـاچـه هـامـون نیز كاملاً خشك شده است. خشكسالی‌های كوتاه مدت اخیر در ایران نشان داد كه حتی چند سال كمبود بارندگی می‌تواند به سرعت دریاچه‌ها و آبگیرها و رودهای بزرگ را خشك سازد و چرخه حیات و محیط زیست را در آنها نابود كند. خشك شدن دریاچه ارژن در فارس و زاینده‌رود در اصفهان نمونه‌ای از این پدیده نگران كننده بود. 

نشانه‌های باستان‌شناختی، همچنین آثار رسوب‌های ناشی از سیل‌های فراوان در حدود 5500 سال پیش را تأیید می‌‌كند. به عنوان نمونه می‌توان از حفاری قره‌تپه توسط استاد میر عابدین كابلی در منطقه قم‌رود كه با هدف ثبت دامنه دگرگونی‌ها و تغییرات ناشی از طغیان آب‌ها انجام شد، نام برد. بر این اساس در حدود 5500 سال پیش وقوع سیل‌های مهیبی منجر به متروك و خالی از سكنه شدن كل منطقه قم‌رود و مهاجرت مردم به ناحیه‌های مرتفع‌تر مجاور شده است.

علاوه بر اینها, وجود نگاره‌های روی سفال از غزال، فیل، گوزن، پرندگان وابسته به آب و آبزیان، و حتی لاك‌پشت، ماهی و خرچنگ، نشانه شرایط مطلوب آب‌وهوایی در زمان گسترش آن تمدن‌ها بوده است.

در اینجا باید به این نكته مهم نیز اشاره كرد كه همزمان با دوره‌ای كه در فلات ایران شرایط محیط زیست بسیار مطلوب برای جوامع انسانی وجود دارد و از آن بهره‌برداری نیز می‌شود، در سراسر سرزمین سیبری و شمال آسیای میانه و شمال قفقاز كه آن ناحیه‌ها را محل كوچ و مهاجرت آریاییان به حساب می‌آورند، تنها چند نمونه معدود از گورپشته یا شواهدی از زندگی غیر یكجا‌نشینی پیدا شده است كه از جمله آنها می‌توان از پناهگاه‌هایی در بخش‌های شمالی حوضه آبریز دریاچه آرال نام برد. در آن زمان، در آن سرزمین‌ها تنها سرما و یخ‌‌های باقیمانده از دوره یخبندان حكمفرما بوده و آنچه پیدا شده عموماً متعلق به عصرهای جدیدتر و كوچ ایرانیان و اقوام دیگر به آن نقاط می‌باشد.

شواهد اسطوره‌شناسی و متون كهن      از نگاه اسطوره‌شناسی و متون كهن، افسانه توفان یادگاری از دوران پر باران و مرطوب گذشته است. در متون پهلوی و از جمله بنـدهش آمده است كه «تیشتر» بارانی بساخت كه دریاها از او پدید آمدند و همه جای زمین را آب فرا گرفت و خشكی‌های روی زمیـن بر اثر بالا آمدن آب به هفت پاره یا هفت كشور تقسیم شدند.

در وندیداد از دیوی بنام «مَهرَك اوشا» كه در برخی نامه‌های پهلوی به «ملكوش» و در مینوی‌خرد بنام «ملكوس» آمده، نام برده شده كه دیوی است مهیب كه به مدت چند سال زمین را دچار باران و تگرگ و برف و باد و باران می‌كند.

به روایت وندیداد، اهورامزدا جمشید را از این آسیب آگاه می‌سازد و دستور ساخت جایگاهی بنام «وَر» را به جمشید می‌دهد تا هر یك از آفریدگان پاك آفریدگار، از مردم و مرغان و پرندگان و چارپایان و گیاهان و تخم گیاهان و آتش و هر آنچه زندگی مردمان را بكار آید را در آن جایگاه نگاه دارد و پس از سپری شدن هجوم این دیو و فرو نشستن توفان، از آن پناهگاه بدر آیند و جهان را دوباره آبادان سازند و از نیستی برهانند.

این سرگذشت ایرانی به شكل‌های گوناگونی روایت شده است. از جمله هندوان بر این اعتقادند كه توفان بزرگ موجب گرفتاری «مانو» شد, اما «ویشنو» كه خود را به شكل یك ماهی با شاخی بزرگ ساخته بود، كشتی او را راهنمایی كرد تا بتواند در «كوهستان‌های شمالی» فرود آید. ویشنو خود قبلاً مانو را از توفان بزرگ آگاه كرده و به او فرمان مقابله داده بود. مانو به هفت دانشمند و یك جفت نر و ماده كه از همه جانداران گیتی در كشتی داشت، فرمان داد تا از كشتی پیاده شوند و همراه با خشكیدن آب‌ها در سرزمین‌ها گسترده شوند. مانو تخم همه گیاهان را نیز با خود برداشته بود.

عبارت «كوهستان‌های شمالی» در داستان‌های هندیانی كه در سرزمین‌های پیرامون رود سند (هند) و پنجاب زندگی می‌كردند، اشاره آشكاری است به كوچ آنان از كوهستان‌های پـامیـر و بـدخشـانِ افغانستان امـروزی كه از اصلی‌ترین سرزمین‌های ایرانی بوده است.

روایت دیگری از توفان بزرگ، داستان توفان نوح است كه قدیمی‌ترین روایت شناخته شده آن به سومریان تعلق دارد و بعدها مورد اقتباس بابلیان و اكدیان قرار می‌گیرد و در كتاب عهد عتیق (تورات) هم تكرار می‌شود.

سرگذشت توفان بزرگ و سیلاب‌ها، همچنین در تاریخ‌های سنتی چینیـان نیز آمده است. به موجب «كتاب‌های خیزران» در زمان «یـو» Yu ، مؤسس سلسله «شیـا» یا نخستین سلسله، سیلاب‌های عظیمی سراسر امپراطوری را تا بلندترین تپه‌ها در بر گرفت. «یـو» با كمال شایستگی موفق به فرو نشاندن سیلاب‌ها در مدت سیزده سال می‌شود. 

شواهدی از وضعیت دریاهای باستانی در آثار ابوریحان بیرونی (همچون «تحدید نهایات‌الاماكن») نیز به چشم می‌خورد. بیرونی هنگام شرح ساخته شدن آبراهه سوئز به فرمان پادشاهان ایرانی، از دریایی به جای سرزمین‌های سفلای مصر یاد می‌كند؛ دریایی كه وجود آن در آثار هرودت نیز نقل شده است. او اعتقاد دارد كه در دوران پادشاهی میانه مصر، این دریا بحدی گسترش داشته است كه كشتی‌ها نه تنها در شاخابه‌های نیل، بلكه بر روی دشت‌های خشك امروزی نیز ره می‌سپرده‌اند و هنگام عزیمت به ممفیس از كنار اهرام می‌گذشته‌اند.   

افسانه‌ها و روایت‌های شفاهی نقل شده از زبان مردمان مناطق كویری مركزی ایران، وجود دریایی بزرگ در جای كویر خشك امروزی را تأیید می‌كند. نگارنده داستان‌های متعددی در شهرهای دامغان، ساوه، كاشان، زواره، میبد، نائین، یزد و بردسكن شنیده است كه در اغلب آنها به دریای بزرگ، جزیره‌های متعدد، بندرگاه‌ و لنگرگاه و حتی به فانوس دریایی اشاره شده است. در ادامه، نگارنده به دو نكته دیگر تنها اشاره‌ای می‌كند:

نخست، روایت فرگرد دوم وندیداد و پهناور شدن زمین و گسترش مردمان بخاطر افزونی جمعیت در زمان جمشید و به سوی نیمروز و به راه خورشید، كه به گمان نگارنده سوی نیمروز یا جنوب در اینجا اشاره به سوی تابش خورشید گرم نیمروزی و گرم شدن هوا است و نه اشاره به سمت گسترش جوامع انسانی، كه در اینباره تعبیر “به راه خورشید”، سمت و سوی پراكنش كه از «شرق به غرب» است را بهتر روشن می‌سازد.

و دیگر، سرگذشت فریدون در شاهنامه فردوسی و تقسیم پادشاهی جهان بین سه پسرش ایرج و سلم و تور كه اشاره‌ای به مهاجرت ایرانیان از دل ایران به سوی سرزمین‌های شرقی و غربی است. سلم و توری كه بعدها و به موجب گزارش‌های ایرانی به برادر كوچك خود تاختند و اشاره‌ای است به یورش باشندگان سرزمیـن‌های شرقی و غربی ایران به سرزمین مادری خود.

اما پس از این دوران طلایی یعنی در حدود 4000 تا 3800 سال پیش خشكسالی و قحطی بزرگی به وقوع می‌پیوندد و دوره گرم و مرطوب جای خود را به دوره گرم و خشك می‌سپارد. در این زمان سطح آب‌ها به سرعت پایین می‌رود و دریاچه‌ها و رودهای كوچك‌تر خشك می‌شوند و سكونتگاه‌های انسانی را با بحرانی بزرگ مواجه می‌سازد. بحرانی كه با كمبود آب آغاز شده و به سرعت تبدیل به كمبود مواد غذایی، ركود و نابودی كشاورزی، گسترش بیابان‌ها، نابودی مراتع، از بین رفتن زیست‌بوم طبیعی و عواقب بغرنج آن می‌شود.

این خشكسالی موجب می‌شود تا مردمان ساكن در ایران، مردمانی كه پس از توفان بزرگ از كوهستان‌ها فرود آمده و سرزمین‌های پیشین خود را دگر باره آباد ساخته بودند، باز هم دگرباره و علیرغم میل قلبی خود، به دنبال یافتن سرزمین‌های مناسب‌تر به جستجو و كوچ‌های دور و نزدیك بپردازند و بی‌گمان چنین رویدادهای نامطلوب طبیعی و كمبودهای نیازمندی‌های انسانی، موجب اختلاف‌ها، درگیری‌ها، جنگ‌ها و ویرانی‌ها می‌شده است. درگیری‌هایی كه وقوع آن مابین ساكنان واحه‌ای كوچك و هنوز كم و بیش حاصلخیز، با تازه از راه رسیدگانِ جستجوگرِ آب و زمین، اجتناب ناپذیر است.

این پیامدها را كاوش‌های باستان‌شناسی تقریباً در همه تپه‌های باستانی ایران تایید كرده است: «پایان دوره زندگی انسان در حدود 4000 سال پیش و همراه با لایه‌ای از سوختگی و ویرانی». نابودی و سوختگی‌ای كه نه فرآیند یورش آریاییان، بلكه نتیجه درگیری‌هایی بر سر منابع محدود نیازهای بشری بوده است و تا حدود 3500 سال پیش به طول می‌انجامد، صدها سالی كه به جز معدودی تمدن‌های جنوب‌غربی ایران و شهرهای میاندورود، به ندرت در تپه‌های باستانی آثار زندگی در این دوره را بدست می‌آوریم.  این سال‌های سكوت نسبی در سرگذشت ایران، شباهت زیادی به شرایط پادشاهی ضحاك در شاهنامه فردوسی دارد.

در پایان این دوره و همزمان با آغاز عصر آهن یعنی در حدود 3500 سال پیش، بهبود وضعیت آب‌و‌هوایی به تدریج آغاز می‌شود و زمینه را برای گسترش وشكوفایی تمدن‌های نوین ایـرانی فراهم می‌سازد كه در حدود 2800 سال پیش به شرایط مطلوب اقلیمی پیشین خود دست می‌یابد.

با توجه به نكات بالا مسئله كوچ آریاییان از شمال به سوی سرزمین فعلی ایران و آسیای میانه ممكن به نظر نمی‌رسد. آنچه بیشتر به ذهن نزدیك می‌آید، اینست كه آریاییان همان مردمان بومی‌ای هستند كه از روزگاران باستان در این سرزمینی كه از هر حیث برای زندگانی مناسب بوده است، زیسته‌اند و آثار تمدن آنان به فراوانی در این سرزمین دیده شده و در جای دیگری اثری از سكونت آنان به دست نیامده است. بدرستی كه تغییرات فرهنگی و تمدنی عصر آهن نتیجه منطقی تكامل عصر مفرغ است و نه تحولاتی ناشی از ورود اقوام دیگر به منطقه. این آریاییانِ ساكن بومی ایران، هنگام افزایش شدید بارندگی دست به مهاجرت به سوی زمین‌های مرتفع می‌زدند؛ و هنگام كاهش شدید بارندگی به زمین‌های پست و هموار پیشین باز می‌گشتند. اینان پس از توفان بزرگ دستكم دو بار از دل ایران به سوی نقاط دیگر مهاجرت كرده‌اند:

1-  یكبار پس از عقب‌نشینی دریاها و دریاچه‌های داخلی و خشك شدن باتلاق‌های باقیمانده از توفان بزرگ، كه از كوهستان‌های مجاور به سوی جلگه‌ها و دشت‌های رسوبی هموار و حاصلخیز، كوچ كرده و فرود آمدند؛ كه در نتیجه، این مهاجرت‌ها كوچی «عمودی»، از ارتفاعات به سوی دشت‌ها و وادی‌ها بوده است. زمان آغاز این جابجایی‌ها در میانه دوره گرم و مرطوب، و پس از پایان بارندگی‌های شدیدِ موسوم به توفان عصر جمشید یا توفان نوح، و حدود 5500 سال پیش بوده است. به عنوان نمونه‌ای از اینگونه مهاجرت‌ها می‌توان از دو كوچ بزرگ نام برد: نخست، كوچ هندیان آریایی از پیرامون كوهستان‌های هندوكش به سرزمین‌های تازه خشك شده پنجاب و پیرامون رود سند كه یادمان تاریخی آن در متون كهن «ریگ‌و‌دا»ی هندوان باقی مانده است؛ و دیگری، كوچ عیلامیان و سومریان، كه از كوهستان‌های غربی ایران به سرزمین‌های باتلاقی تازه خشك شده خوزستان و میاندورود یا بین‌النهرین انجام شده است. در بخش‌های كهن كتاب عهد عتیق یا تورات (سِفر پیدایش، باب یكم)، رویداد كـوچ سـومـریان آشكارا مهاجرتی “از مشـرق” به سوی زمینِ سـومـر یا شِنعـار، مورد توجه و اشاره قرار گرفته است. این گروه اخیر اندیشه ایجاد تمدن را با خود تا دره نیل و مصر در آفریقا پیش بردند و مصریان با بهره‌گیری از آن به پیشرفت‌های بزرگی نائل آمدند. در این باره حتی فرضیه‌هایی دائر بر مهاجرت فنیقیان از سواحل خلیج فارس به كرانه دریای مدیترانه مطرح است. از سوی دیگر می‌دانیم كه سومریان از نظر جسمانی شباهت كاملی به ساكنان بلوچستان و افغانستان امروزی و دره سند داشته‌اند؛ آثار هنری و معماری آنان گواهی می‌دهد كه تمدن سومر و تمدن شمال‌غرب هندوستان یا سرزمین‌های شرقی ایرانی، به یكدیگر همانند بوده‌اند و بی‌گمان از یك خاستگاه سرچشمه گرفته‌اند. كاوش‌های اخیر استاد یـوسف مـجیدزاده در منطقه جـیرفـت این فرضیه را بیش از پیش تقویت كرده است.

2-  و بار دیگر، مهاجرت‌هایی به هنگام خشكسالی مابین 4000 تا 3500 سال پیش كه به دنبال ناحیه‌های مناسب‌تر، محل زندگانی خود را تغییر داده و از پی زیستگاه‌های بهتر، از ایران یا به تعبیر سومریان، از “سرزمین مقدس” مادری خود به سوی سرزمین‌های دیگر متوجه شدند و سكونتگاه‌هایی را كه در 5500 سال پیش فراهم ساخته و مدت 1500 سال در آنها زندگی كرده بودند را بر اثر رویدادهای ناگوار اقلیمی ترك كردند.

در سرزمین باستانی ایران بزرگ، اقوام و مردمان گوناگونی زندگی می‌كرده‌اند كه یكی از آنان و احتمالاً نام عمومی فرهنگی همه آنان «آریـایـی» بوده است. «همه اقوام و مردمان ایرانِ امروزی»، فرزندان «همه آن اقوام و مردمان كهن» و از جمله آریاییان هستند. اینان در طول زمان و همراه با تغییرات اقلیمی و آب‌و‌هوایی دست به كوچ‌های متعدد و پرشمارِ كوچك و بزرگی زده‌اند كه عمدتاً از بلندی‌های كوهستان به همواری‌های دشت و بالعكس بوده است. خاستگاه تاریخ ایرانیان را نمی‌توان تنها به انگاره مهاجرتی كه زمان نامشخص، مبدأ نامعلوم، مقصدی ناپیدا و مسیری ناشناخته دارد، منسوب دانست و تنها آنان را نیاكان ایرانیان امروزی شناخت.

در باورهای ایرانی كهن «شمال» یا «اپاختر» پایگاه اهریمن است؛ جایگاه دیوان و نابكاران و درِ ورود به دوزخ است. ایرانیانی كه همواره به سرزمین مادری و خاستگاه خود و وطن خود عشق ورزیده‌اند، اگر سرزمین‌های شمالی خاستگاه آنان بود، در باره آن اینچنین سخن نمی‌راندند.

با توجه به همه شواهدی كه تا اینجا بطور خلاصه گفته شد، به نظر می‌رسد كه ایرانیان یا آریاییان «به ایران» كوچ نكردند؛ بلكه «در ایران» و «از ایران» كوچ كرده‌ و به نقاط دیگر پراكنده شده‌اند.

 

تعداد صفحات : 194

درباره ما
Profile Pic
از پارس برآمدم. از پارسوماش. این گفته من است. کورش پسر ماندانا و کمبوجیه. من کورش هخامنش فرمان دادم که بر مردمان ملال نرود. زیرا ملال مردمان
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 194
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 43
  • آی پی دیروز : 100
  • بازدید امروز : 49
  • باردید دیروز : 114
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 264
  • بازدید ماه : 252
  • بازدید سال : 1,708
  • بازدید کلی : 9,785
  • کدهای اختصاصی